یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
چهار شنبه 11 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

اسيران خاندان على نزد يزيد
از محمد بن حسين بن على نقل شده است:

نزد يزيد آمديم. دوازده نوجوان بوديم كه در زنجيرهاى آهنى پيچيده شده بوديم و تنها يك لباس بر تن داشتيم. يزيد گفت:

خودتان را از دست بنده مردم عراق آزاد كرديد؟ من وقتى كه ابو عبد الله از مدينه بيرون رفت و در هنگامى كه در كربلا كشته شده هيچ اطلاعى نداشتم.

على بن حسين گفت:

«تا بر آنچه از دستتان مى‏رود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مى‏آيد شادمانى نكنيد، و خدا هيچ متكبر خودستاينده‏ اى را دوست ندارد.» (حديد، آيه 23).

يزيد با شنيدن اين آيات خشمگين شد و در حالى كه دست خود را در ريشش كرده بود اين آيه را خواند:

«اگر به شما مصيبتى رسد، به خاطر كارهايى است كه كرده‏ ايد، و خدا بسيارى از گناهان را عفو مى‏كند.» (شورا، آيه 30).

پس از آن به مردم شام گفت:

نظر شما چيست؟

مردى گفت:

لا تتخذن من كلب سوء جروا.
[سخن زشتى است، از ترجمه آن خوددارى شد.]

نعمان به بشير گفت:

با آنان طورى رفتار كن كه رسول خدا (ص) در چنين حالى با آنان رفتار مى‏كرد.

فاطمة دختر حسين گفت:

اينان دختران رسول خدا (ص) هستند.

يزيد گريه كرد طورى كه نزديك بود قالب تهى كند. مردم شام نيز گريه كردند تا جايى كه صدايشان گرفت. يزيد گفت:

با آنان به نيكى رفتار كنيد، اسيران را به حمام ببريد و آنان را شستشو دهيد و بر آنان لباس بپوشانيد.

اسرا را به آشپزخانه بردند و به آنها غذا خوراندند و به آنان از اموال و پوشاك هدايا و جوايزى دادند. يزيد گفت:

اگر بين اينان و بين كسى كه پستان مادرش را گاز گرفته است نسبتى بود آنان را نمى‏كشت [منظور يزيد، عبيد الله بن زياد است‏]. با آنان به مدينه باز گرديد. هر كس كه با آنان از مدينه آمده بود، با آنان به مدينه برگشت.